کد مطلب:275130 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:145
ابوراجح حمامی و عمر دوباره
ختم كنم عرایضم را بذكر معجزه ای از حجه بن الحسن كه در حله واقع گردید داستان ابوراجح حمامی كه مشروحا در جلد 13 بحارالانوار و كتاب كشف الغمه و غیره ذكر گردیده است و بنده بطور اجمال و خلاصه عرض می كنم. ابوراجح حمامی از شیعیان مخلص اهل بیت در حله و از ارادتمندان حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
[ صفحه 90]
بود بواسطه جریانی مورد غضب حاكم حله واقع گردید دستور داد او را بزنند تا بمیرد. بسختی او را زدند تمام دندانهایش ریخت و سر تا بایش زخم گردید آن وقت گفت دماغش را سوراخ كردند و بندی از مو در آن كردند سپس گفت بدن نیمه جانش را در كوچه و بازار بكشند در اثناء راه بحال مرگ افتاد حاكم گفت همانجا او را بكشید. عده ای جمع شدند و گفتند این بیچاره خودش در حال مرگ است چكارش دارید بگذارید خودش بمیرد و بالاخره او را رها كردند همه منتظر مرگش بودند. خانواده اش خبر دار شدند و بدن نیمه جان و در حال مرگش را بخانه آوردند. بامداد ملاحظه كردند ابوراجح بر روی سجاده نشسته صحیح و سالم سرگرم تعقیب نماز است. اطرافش را گرفتند جریانت چیست؟ بدنش مثل نقره خام شده از آثار زخم دیروز اصلا خبری نیست دهان و دندانهایش در كمال سلامتی است بسیار زیبا و جوان شده است. گفت دیشب در همان حال بیچارگی خواستم به حجه بن الحسن (ع) استغاثه كنم دیدم زبان ندارم دلم شكست با دل شكسته به مولایم توجه كردم كه دیدم هوا منور گردید آقا
[ صفحه 91]
تشریف آوردند و با دست مبارك سر تا پا پای من كشیدند و مرا شفا دادند. ابوراجح آبله رو هم بود ولی پساز این ماجرا صورتش صاف و بسیار زیبا می گردد به قسمی كه اهل حله مرتبا برای دیدارش می آمدند. خبر به حاكم دادند از رعب بر خود لرزید و توبه كرد و از این به بعد رو به مقام مهدی (ع) مودب می نشست. [1] خداوند علاوه بر عمر دوباره كه به ابوراجح داد چندین فرزند ذكور نیز به او عنایت فرمود.
[ صفحه 92]
[ صفحه 90]
بود بواسطه جریانی مورد غضب حاكم حله واقع گردید دستور داد او را بزنند تا بمیرد. بسختی او را زدند تمام دندانهایش ریخت و سر تا بایش زخم گردید آن وقت گفت دماغش را سوراخ كردند و بندی از مو در آن كردند سپس گفت بدن نیمه جانش را در كوچه و بازار بكشند در اثناء راه بحال مرگ افتاد حاكم گفت همانجا او را بكشید. عده ای جمع شدند و گفتند این بیچاره خودش در حال مرگ است چكارش دارید بگذارید خودش بمیرد و بالاخره او را رها كردند همه منتظر مرگش بودند. خانواده اش خبر دار شدند و بدن نیمه جان و در حال مرگش را بخانه آوردند. بامداد ملاحظه كردند ابوراجح بر روی سجاده نشسته صحیح و سالم سرگرم تعقیب نماز است. اطرافش را گرفتند جریانت چیست؟ بدنش مثل نقره خام شده از آثار زخم دیروز اصلا خبری نیست دهان و دندانهایش در كمال سلامتی است بسیار زیبا و جوان شده است. گفت دیشب در همان حال بیچارگی خواستم به حجه بن الحسن (ع) استغاثه كنم دیدم زبان ندارم دلم شكست با دل شكسته به مولایم توجه كردم كه دیدم هوا منور گردید آقا
[ صفحه 91]
تشریف آوردند و با دست مبارك سر تا پا پای من كشیدند و مرا شفا دادند. ابوراجح آبله رو هم بود ولی پساز این ماجرا صورتش صاف و بسیار زیبا می گردد به قسمی كه اهل حله مرتبا برای دیدارش می آمدند. خبر به حاكم دادند از رعب بر خود لرزید و توبه كرد و از این به بعد رو به مقام مهدی (ع) مودب می نشست. [1] خداوند علاوه بر عمر دوباره كه به ابوراجح داد چندین فرزند ذكور نیز به او عنایت فرمود.
[ صفحه 92]
[1] مقام مهدي (ع) هم اكنون در حله عراق موجود است و محل زيارت و عبادت اخيار مي باشد.